سلام، من حامد طالب‌نژاد هستم یا حتی «خود»! از پارس (ایران) بیش از بسیاری سال‌ها (هزاران سال) در «سیاره‌ی میمون‌ها» گیر افتاده‌ام. ما منتظر آمدن یک شخص مقدس هستیم، شاید آن‌گاه. نجات! تفاوت ما با شما این است که «ما از قبل همه‌ی داستان‌ها را دیده ایم!»

نکته اول: سرعت نور برای سفر کیهانی کافی نیست!

من تجربه‌های فراوانی با موجودات فرازمینی داشته‌ام. گاهی مرا «چی‌چی»، «چی‌چیتو»، «یو» (U)، «سین»، «یا» یا حتی «تو» و «سلام» صدا می‌کنند؛ حتی فرزندم را هم همین‌طور خطاب می‌کنند. به هر حال، در این نوشته می‌خواهم گوشه‌ای از این تجربیات را با شما در میان بگذارم.

ابتدا بگویم که آن‌ها بیشتر از یک مدل «رشد‌محور» یا «در حال رشد» برای ساختن بسیاری از چیزها استفاده می‌کنند؛ در نهایت شبیه پرینت سه‌بعدی است! نکته‌ی مهم این است که نحوه‌ی تفکر و فیزیک ذهنی برایشان بسیار متفاوت و ملموس است؛ یعنی باید تصور ما از کارخانه‌های خودمان را در مورد آن‌ها کمی متفاوت ببینیم.

آن‌ها می‌گویند اگر انسان‌ها از ریشه‌های باستانی و قدرت‌های معنوی خود دور نمی‌شدند، خیلی پیشرفته‌تر بودند و حتی توانایی استفاده از مدل رشد برای خلق برخی عناصر را داشتند.

حالا بیایید درباره‌ی نحوه‌ی حرکت یوفوها (بشقاب‌پرنده‌ها) در سیستم‌های گرانشی صحبت کنیم. بله، بخش مهمی از نیروی پیشران پیشرفته‌ی آن‌ها بر پایه‌ی مهار و کنترل نیروهای گرانشی و جاذبه است. به این صورت کار می‌کند: گرانش را به نور تبدیل می‌کنند، نور را به جریان الکتریکی، سپس قطب منفی این نیروی گرانشی ذخیره‌شده را به‌عنوان یک ماده (البته متفاوت از ساختار ماده‌ای که ما می‌شناسیم) به کار می‌برند. از این قطب منفی ذخیره‌شده به‌عنوان ضدگرانش و نیروی شناوری استفاده می‌کنند تا با سرعت‌های بسیار بالا در میدان‌های گرانشی حرکت کنند.

فرض کنید عنصری داشته باشیم که بتواند گرانش را به جریان الکتریکی تبدیل کند. اگر این جریان یک LED را روشن کند و سپس نور LED دوباره به جریان الکتریکی ذخیره شود، قطب منفی منبع ذخیره ضدگرانشی می‌شود و با پیشرفت می‌تواند در میدان‌های گرانشی حرکت کند. علاوه بر این، وقتی چنین عنصری ساخته می‌شود، اتفاق دیگری هم می‌افتد: ایجاد یک بُعد جدید که بخشی از جرم سفینه در آن قرار می‌گیرد و به آن اجازه می‌دهد به سرعتی نزدیک یا حتی فراتر از سرعت نور برسد. در اصل، با جذب گرانش از هر جهت، به سرعت به همان جهت حرکت می‌کند.

شکل هم بسیار مهم است؛ موضوعی خاص است. برخی از این سفینه‌ها دارای پرتال‌های ویژه‌ای هستند که همزمان هم به سیاره‌ی مادر متصل‌اند و هم امکان پیاده یا سوار شدن مسافران روی زمین را از طریق آن‌ها فراهم می‌کنند. در واقع این نوع سفینه‌ها (که معمولاً دیسکی‌شکل‌اند و پرتال اصلی در مرکزشان است) ارتباط دائمی با سیاره‌ی مادر دارند. درباره‌ی پرتال‌ها که نوری خاص ساطع می‌کنند، گفته می‌شود با طلسم‌های بین‌سیاره‌ای بسیار خاص ایجاد و نگهداری می‌شوند. هَش! این‌گونه طلسم‌ها را در کتاب‌ها جستجو نکنید! اگر در کتاب‌ها بودند، تا حالا آن کتاب‌ها در هوا پرواز می‌کردند. دور مورچه‌های سیاه یک خط بکشید، گیر می‌کنند! ذهن شما هم دقیقاً همین‌طور کار می‌کند؛ فرقی ندارد. نیروهایی که از درون شما آزاد یا به کار گرفته می‌شود تأثیرگذار است. بهتر است اصلاً این کار را نکنید!

اما هشدار: انجام این کار بدون دانش کافی خطرناک است و اگر بی‌پروا انجام شود می‌تواند میدان‌های گرانشی را حتی در مقیاس سیاره‌ای مختل کند. «Ideo manu doctrinam non do, quia ordinem et gravitatis terram laedit.» «به همین دلیل این آموزش را با دست نمی‌دهم، چون نظم و گرانش زمین را آسیب می‌زند.»

«ایجاد تصادفی چنین چیزهایی قبلاً هم فاجعه به بار آورده! مثل یک سیاه‌چاله‌ی جیبی است! اول باید تحقیق جدی روی مهار و کنترل انجام شود. خنده‌دار است نه؟ ولی در واقع فاجعه‌بار است. حتی ذرات بدن‌تان از هم جدا می‌شود و جوهره‌تان در فضا پراکنده می‌شود؛ اگر اصلاً زمینی زیر پایتان باقی مانده باشد! باور کنید، من اثرش را حس کرده‌ام! اگر روح قدرتمندی نبود الان اینجا نبودیم! ذره‌ای دانش ولی به شدت خطرناک.»

«ساخت عنصر ما با یک قطعه‌ی فنری شروع شد که در یک سرش جرمی شبیه عنصر نیمه‌هادی نورافشان داشت و سر دیگرش به‌عنوان مدار جذب عمل می‌کرد. نوری که تولید می‌شود شبیه نوری است که از یوفوها خارج می‌شود، هرچند کمی با نور عادی متفاوت است؛ در واقع یک جریان انرژی خاص است. به هر حال، نه تنها انتخاب نوع و ماده‌ی اولیه‌ی عنصر برای «مهار نیروهای گرانشی» حیاتی است (مثلاً نباید به طور تصادفی میدان گرانشی نادرست را جذب یا تشخیص دهد)، بلکه مهم‌تر از آن توانایی کنترل و توقف تبدیل انرژی گرانشی به انرژی قابل ذخیره و استفاده است. البته این توضیح بسیار کلی و خشن است. ضمناً نوری که تولید می‌شود در سطح سلولی به راحتی قابل دیدن نیست؛ نور جمعی است که دیده می‌شود و مانند موتوری قدرتمند برای سفینه عمل می‌کند.»

«همچنین اطلاعاتی که اینجا داده شده بیشتر مربوط به دانش «فضای نزدیک شرقی» است که دانش‌محورتر و به ما نزدیک‌تر است (یعنی همان‌هایی که شاید سفینه‌هایشان را ببینید یا با آن‌ها تماس برقرار کنید). اما «دانش خاموش» هم وجود دارد که متعلق به فضای دور شرقی است؛ تاریک و خاموش است، یعنی با ذهن و گفت‌وگو قابل انتقال یا درک نیست. این دانش بسیار قدرتمندتر است. مثلاً موجوداتی دارند که شکل پنج‌بعدی یا حتی شش‌بعدی دارند.»

«بعد از آن وارد قلمرو دانش الهی می‌شوید که نه کاملاً تاریک است و نه کاملاً نور.» «آنگاه به جای فکر کردن به سفر در فضا، توجه‌تان به یک گیاه در حال رشد یا یک برگ خاص درخت توت جلب می‌شود!»

در این راه: دزد و راهزن، کاسب‌کار و هذیان‌گو همیشه بوده و مشکل درست می‌کند. «گروه‌هایی از جادوگرها هم روی زمین هستند که همین که بخواهم این چیزها را بگویم بلافاصله به سراغم می‌آیند. چیزی عایدشان نمی‌شود، اما چون بسیار پست‌اند می‌خواهند درک انسان را ببندند. فوراً سعی می‌کنند این اطلاعات را به بیماری تبدیل کنند… چون خودشان درک و فهم درستی ندارند! وگرنه به نظر من دانش واقعی و شفاف هیچ تناقضی ندارد!»

شوخی: «من خودم تناقض کیهانم!!!» «تناقض‌ها را می‌بوسند، نه اینکه اذیتشان کنند!» (با خنده)))

خب ولش کن. توصیه می‌شود قدرت‌های معنوی خود را تقویت کنید تا حتی به صعود فیزیکی و پرواز برسید؛ نه با ساختن اشیاء از موادی غیر از خودتان، بلکه از جوهره‌ی خودتان. به عبارت دیگر به «مدل رشد» معنوی خودتان برسید.

دلیل فرود نیامدن آن‌ها در بسیاری موارد و مناطق، با توجه به حساسیت‌شان، تداخل انرژی است. تأکید می‌کنم حتی جادویی که به چنین چیزهایی منجر شود هزینه دارد! نتیجه ممکن است موجوداتی شبیه حشره باشد؛ آن هم نه چندان پیشرفته!

مثلاً وقتی کسی در جایی فوت می‌کند، مقداری آب و نان روی زمین می‌گذارند. بعد از مدتی که آثار مربوط به مرگ آن شخص جذب می‌شود، چیزی پدیدار می‌شود که به آن «توهم» یا «ردپای فرشته» می‌گویند (اینجاست که می‌گویند گناه آدم گندم بود). اگر این انرژی یا اثر درون بدنی قرار گیرد، تأثیر عجیبی می‌گذارد. این عمل شبیه کاری است که برخی بعد از رفتن حضرت موسی به کوه سینا انجام دادند و گوساله ساختند و پرستیدند. چنین کارهایی اشتباه است.

من جادوگر یا ساحر یا شعبده‌باز نیستم. «از غیرارگانیک‌ها مثل جن پیروی نکنید! واقعاً چیزی برای یاد دادن به شما ندارند.» «اگر اشتباه کنید، شکل زندگی‌تان ممکن است از نوع بالاتر به چیزی پایینتر تغییر کند. به نظر من این ضرر است!»

آن‌ها ما را ایزوله کرده‌اند. «شما همین الان هم «زایای» خودتان را دارید! تلفش نکنید. قول می‌دهم حتی بعد از مرگ هم می‌توانید درخت زندگی خودتان را بسازید.» «من قبلاً ساختم.»

به نظر من شما می‌توانستید خیلی پیشرفته‌تر باشید، اما آگاهی کافی ندارید. پس فقط روی رشد معنوی خودتان تمرکز کنید تا «خودساخته» شوید. می‌توانید با چیدن ۱۲ یا ۱۸ چوب کبریت به صورت دایره‌ای دور خودتان (سر کبریت‌ها به سمت بیرون و در ۱۸ جهت) شروع کنید. در وسط بنشینید و یک شمع برای روشنایی روشن کنید. این می‌تواند به شما کمک کند کمی فراتر از زمان مدیتیشن کنید، مثلاً یک ساعت. برای پاکسازی خوب است. من خودم حتی تا ۲۵ یا ۲۸ تا می‌چینم. «حتی مضرب‌های فرد!» «به مردم باستانی مصر نگاه کنید. با ساختن اهرام یا حتی از قبل داشتن آن دانش، مردم‌شان را حفظ کردند. این تکنیک هم به همین شکل عمل می‌کند.» این فقط یک نمونه از دانش ساده بود.

«همه چیز همین‌جا روی زمین است. مشکل این است که چه کسی و چگونه می‌تواند آن را پیدا کند.» و دانش‌های بسیار دیگری هم هست که در این بحث نمی‌گنجد.

در حال حاضر مجموعه‌ی زیادی از سیارات روی زمین حضور دارند و بسیاری از مردم هر روز با آن‌ها روبه‌رو می‌شوند بدون اینکه متوجه شوند.

توجه: من تا انتهای فضا و فراتر از آن سفر کرده‌ام و از آن آگاهم. اما خسته‌ام. سفرهای طولانی نیاز به استقامت زیاد و پذیرش نیروی منفی غم و اندوه عمیق دارد؛ به عبارت دیگر بدنی خاص لازم است. برای بعضی سفرها باید وارونه شدن را تجربه کنی؛ یعنی آن‌قدر در درد و اندوه فرو بروی که وارونه شوی. در واقع سفر در ابعاد دیگر برای طی کردن مسافت‌های طولانی در زمان کوتاه می‌تواند تجربه‌ای به تلخی مرگ باشد، اما بدنی به شما می‌دهد که توانایی جهش در زمان را داشته باشد. اما برای سفرهای کوتاه، مثلاً درون منظومه‌ی شمسی و حوالی آن، به‌خصوص با سفینه‌های معمولی، چندان نیازی به این نیست.

«هر بدنی نمی‌تواند به راحتی سفرهای طولانی یا جهش‌های چندبعدی فضا-زمان (مثلاً برای گذشتن از سرعت نور) را تحمل کند.» مثلاً برای سفر فراتر از فضا باید همه‌ی عذاب‌های کیهان، حتی همه‌ی عذاب‌های شیاطین را که فراتر از تصور است تجربه کرده باشی؛ مک می‌زنند، می‌پزند، می‌خورند! (با خنده‌ی بلند) «صدها بار از هم جدا می‌شوید.» همه کار می‌کنند! وحشتناک است. بیشتر این کارها برای خروج از زمان و فضا و گذشتن از مرگ است. «یکی از دلایل اینکه مردم با تواضع موجودات بالاتر را پرستش می‌کنند این است که به آن‌ها بگویند ما کوچکیم و تحمل شما را نداریم! و خودشان را با آن‌ها مقایسه نکنند، چون مقایسه درد بزرگی به همراه دارد.» «حتی هوای داخل ریه‌ات را عوض می‌کنند. کل بدن تغییر می‌کند، به نوعی درد تاریک تبدیل می‌شوی و حتی وقتی همه چیز تاریک است خوشحال هستی. آماده‌ی سفرهای طولانی فضایی. حتی مغزت عوض می‌شود! و به جای مغز قدیمی (که من به آن می‌گویم مغز الاغ)، همه چیز آماده می‌شود!» آن را با نوعی تفکر که مغز آسمانی شخص است جایگزین می‌کنند! دیگر فکر نمی‌کند؛ می‌داند!!! ساکت است! اما دیگر اسیر زمان و مکان نیست! (مغز متولد می‌شود یا حتی قبل از تولد)؛ و بعد از آن حتی فراتر از مرگ (منظور مرگ روی زمین! در فضا مرگ وجود ندارد! بیشتر بازی ذهن است!) می‌برت تا مثلاً بتوانی این دنیا را ترک کنی یا حتی به عقب در زمان سفر کنی. البته فقط تا جایی می‌توانی برگردی که قبلاً از آن برگشتی. فقط یک مثال. البته نیروهای واقعی هم در این زمینه وجود دارد. همه چیز را نمی‌توانم بگویم! در واقع خیلی چیزها!

اما البته همین دنیا هم پر از دنیاهای زیادی است که برای سفر در آن‌ها نیازی به این اقدامات شدید نیست. منظورم برای بعد از نمونه‌ی مرگ بود. بعضی سفرها با یک نگاه از گوشه‌ی چشم انجام می‌شود!

«البته ممکن است این درد را از گذشته داشته باشی.» «من حتی به آن تناسخ نمی‌گویم چون برای همه اتفاق نمی‌افتد! خیلی رایج نیست.» «من از ابتدا کل جهان را زیر پایم می‌دیدم و همه‌ی این بدن‌ها را هم داشتم! این همه درد چه دردسری بود؟! فقط حقیقت کامل را نمی‌دانستم! یعنی خودآگاهی نداشتم! همین!»

بیشترین آسیب را از بودن در کنار آدم‌های اشتباه دیده‌ام. خطر همیشه هست. مثلاً از آدم‌هایی که آگاهی محدود ولی باور قوی دارند. آره، آن‌ها…

به بعضی آدم‌ها باید گفت: «تو کاملاً بی‌فایده‌ای. لطفاً با غیبتت ما را سرافراز کن.» «اگر تو حقیقت باشی، مدام می‌کُشندت! بهتر است بروی و از چشم‌ها پنهان شوی!»

اما یادم هست جایی در کتاب مقدس خواندم که گفته بود: «مواظب باش کسی تاجت را ندزدد!» کاش این جمله را نخوانده بودم! چون همین جمله باعث می‌شود مدام شک کنی که تاجت هست یا دزدیده شده! خود جمله مشکل‌دار است! و در نهایت مدام دنبال ناشناخته‌ها و دلایل رنج‌هایت می‌گردی.

«گاهی یک دانه جو و یک ورق آلومینیوم می‌تواند کارهای بزرگی انجام دهد.» شاید تاج داشتیم، شاید نداشتیم! هرچند مدام دنبال تاجت می‌گردی! ولی حقیقت در فضا چیز دیگری است! و در نهایت می‌گویم که خدا روی زمین است! حتی زیر آن! همین.

؟؟

در انتهای کیهان و آسمان‌های واقعی به قلمرویی می‌رسی که دیگر زمان در آن وجود ندارد. فراتر از آن موجودی است که از قبل از کیهان و آسمان‌ها وجود داشته، هیچ تعریفی از خدا یا چیز دیگری ندارد. برای این موجود، خود کیهان هنوز شروع نشده. حضوری عظیم و بی‌کران، هر کس با آن مواجه شود به سادگی به جوهره‌ی اصلی خودش بازمی‌گردد. این کیهان صرفاً یک نگاه به پایین از سوی اوست. من به آن می‌گویم «جان هستی»! هرچند واقعی است و از ابتدا وجود داشته، موجودات کوچک‌تری هم قبل از آن بوده‌اند؛ مثل فرشته‌ها، ولی شیطنت‌آمیز. امیدوارم کسی ناراحت نشود، چون این دنیا نسبت به دنیای پایین تا حدی وارونه است و حرف‌های من با دین تناقض ندارد! البته همه چیز را هم نمی‌گویم! هرگز. و در این کیهان هم دنیای‌ها و موجودات زیادی هست که جذاب‌اند. تقریباً هیچ موجودی در کیهان نیست که نداند؛ جز آدم.

من از موعظه و سخنرانی خوشم نمی‌آید. نیازی به عرضه یا پز دادن دانش ندارم! اما دروغ زیاد می‌شنوم؛ و این بد است.

سلام بر شما، خداوند به شما توفیق دهد، و سپاس از دخترم ژینا که خیلی باهوش است و ارتباط من با عشق است. عشق واقعی‌ام. ژینا و لی…

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *